امروز همش اتفاقای جالب و غافل گیرانه برایم میوفته...
مثلا یکیش:
ظهر یه کبوتر پشت پنجره اتاقم جولون میداد
سفید و تپل با رگه های سیاه.
..پنجره را باز کردم اومدتو چرخی زد.. خواهرم خواست بگیرتش اونم رفت..نشست رو درخت شاهتوت خانه.. سه تا بچه پیشیامون خواستن برن بگیرنش.. ابجی و دومادی فراریش دادن.
همه به فال نیک گرفتن.هه
خودم میدونم یه دوست بود... بزودی خبری از یه دوست بهم میرسه..
شایدم پیامی از روح همون عزیز پرواز کرده دیروز بوده...
من به همخونه بودن با پرنده ها عادت دارم. قبلا یه جفت موسی تقی بزور تو اتاقم رو گلدونم لونه ساختن و همونجام بچه دار شدن دوبار!!
موضوعات مرتبط: خاطرات، ،
برچسبها: اتفاقای جالب و غافل گیرانه,